متینمتین، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 20 روز سن داره

یکی یه دونه پسرمامان

دوران بارداری

1392/3/27 23:05
نویسنده : مامان زهرا
210 بازدید
اشتراک گذاری

پس از اینکه جواب آزمایش مثبت شد حالا نوبت این رسیده بود که دنبال یک دکتر خوب برای چکاب ماهیانه باشم برای همین با پرس و جو از این طرف و آن طرف همه تعریف خانم دکتر اخوان کرباسی را می کردند که مادر جون هم زنگ مرضیه خانم (دختر خاله مادرجون که سر پرستار بخش زنان در بیمارستان مرتاض بودند) و از ایشان سوال کردند که ایشان هم اخوان کرباسی را تایید کردند و تصمیم برآن شد که دکترم همین باشد و برایم نوبت گرفتند ساعت 13 همراه مادر جون راهی مطب دکتر شدیم وقتی رسیدیم خیلی شلوغ بود و تا اینکه ساعت 17 نوبت ما شد وقتی وارد اتاق خانم دکتر شدم دیدم خیلی مهربان و خوش اخلاق بود و برایم پرونده تشکیل دادند و بعد سونو شدم ومطمئن شد که همه چیز بخوبی هست گفت ماهی یکدفعه برای چکاب بروم تا مشکل خاصی پیش نیاید بالاخره اون روز پایان یافت و من خیلی خوشحال بودم که تو داشتی در وجودم پرورش می یافتی روزها پشت سرهم می گذشت و من چاق تر می شدم.

هرکدام از فامیل ها خوراکی های متفاوت معرفی می کردند تا من بخورم که شما نی نی مامان خوشگل - باهوش و ... شوی یکی از این خوراکی ها سیب بود که برای خوشگل شدن تجویز شد و ابجی رضیه زحمت کشید 7 عدد سیب قرمز خریداری کرد و سوره یوسف برروی آنها خواندن و به من دادن تا هرروز صبح بخورم باللاخره روزها گذشت و هنوز نمی دانستیم پسری یا دختر برای همین من و بابایی اسم های متفاوت انتخاب می کردیم (هم پسرانه هم دخترانه) تا اینکه ماه 3 شد و من برای چکاب ماهیانه رفتم پیش خانم دکتر و ایشان برای اطمینان و آسودگی خیال من سونو چهاربعدی و آزمایش ژنتیک نوشتند فردای اون روز تنها رفتم آزمایش خیلی اظطراب داشتم چون هر مادری می ترسد خدای نکرده نی نی مشکلی داشته باشد بالاخره آزمایشگاه گفتند تا سونو چهاربعدی نباشد متوجه نمی شویم چند ماهه بارداری برای همین من راهی مطب دکتر کریمی شدم اونجا که رسیدم خیلی شلوغ بود تا ظهر طول کشید منشی بهم گفت بروم بستنی بخورم تا نی نی بخوبی مشخص شود و بعد برو داخل که من خوردم و رفتم که دکتر گفت همه چیز بخوبی پیش می رود و به احتمال 90% پسر باشد ولی به هیچ کسی نگو من برای اولین بار شما کوچولو را در صفحه مانیتور دکتر کریمی دیدم لحظه بسیار شیرینی بود وقتی بیرون آمدم از خوشحالی در پوست خود نمی گنجیدم سریع زنگ بابایی زدم و گفتم نی نی ما به احتمال زیاد پسر است و بابایی هم خیلی خوشحال شد حالا دیگر باید دنبال اسم پسرانه می گشتیم.

                            

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

نازنین
9 بهمن 92 21:57
خدا را شکر بخوبی تموم شد