واکسن هجده ماهگی گل پسر
سلام پسر گل مامان
الهی مامان برات بمیره که این دفعه واکسن بسیار سختی را زدی همه از قبل می گفتن واکسن هجده ماهگی خیلی سخت تر از واکسن های قبلی هست چون راه میری اما من باورم نمی شد اما باز خیلی استرس داشتم تا اینکه صبح روز 1394/02/03 عزیز و مادر جون آمدن دنبالمون و بردیمت پایگاه توحید اول قد و وزنت کردن و خدا را شکر خیلی خوب بود و بعد نوبت واکسنات رسید که با سر حالی خودت دویدی و رفتی داخل بعد گفتن من بغلت کنم تا اول واکسن دستت را بزنند که یه خورده گریه کردی اما بعد نوبت واکسن دوم یعنی داخل پات رسید که چشت روز بعد نبینه همین که زدن از حال رفتی بعدم بهت قطره دادن و خیلی سفارش کردن که حتما بهت استامینوفن بدهم چون تب می کنی و آمدیم بیرون همش گریه می کردی نزدیکای عصر بود که تب کردی و دیگه پات را نمی تونستی روی زمین بگذاری که همش بغلت کردیم و تا صبح همش پاشورت کردم و حسابی تب داشتی و ناله می کردی دلم برات خیلی می سوخت بالاخره سه روز همینجور بودی و گل پسر شیطون مامان اصلا نمی تونست راه بره و همش حالت خواب بودی و از بس سختی کشیدی الهی مامان برات بمیره اینقدر لاغر شدی که نگو و از اون به بعد کم کم بهتر شدی خدا را شکر دیگه تا هفت سالگی واکسن نداری و من خیالم تا اون موقعه راحته خیلی دوست دارم بوس