متینمتین، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 19 روز سن داره

یکی یه دونه پسرمامان

خاطرات نوروز گل پسر

1393/1/14 1:57
نویسنده : مامان زهرا
198 بازدید
اشتراک گذاری

سلام قند عسل مامان بعد از اینکه سال جدید را کنار سفره هفت سینمون سه تایی با یا مقلب القلوب آغاز کردیم من و بابایی به همدیگر مبارک باد گفتیم و تو را بوسیدیم و آرزوی سال خوبی برایت کردیم و حاضر شدیم رفتیم خانه بابا عزیز و مادر جون و اونها حسابی سوپرایزمون کردن و عیدی دپشی بهمون دادن دستشون درد نکنه فردای اون روزیعنی اول نوروز دعوت بودیم خانه مادربزرگ که عمو مهدی زحمت کشیده بود و تدارک تولد برای مادربزرگ دیده بود از صبح رفتیم و ناهار هم اونجا بودیم حسابی بهمون خوش گذشت و از روز دوم به بعد هرروز خانه عمه ها و عموها دعوت بودیم تو هم که می خوای دندون بیرون بیاری و حسابی بهونه گیر شدی و هر جا می رفتیم حسابی اذیت می شدی روز جمعه بعدازظهر مصادف با هشتم نوروز همه امدن خانه ما عید دیدنی و شما گل پسر خدا شکر زیاد اذیتم نکردی و توانستم بخوبی از مهمانها پذیرایی کنم مثل یه چشم به هم زدن روزها گذشت و روز سیزده به در از راه رسید قرار شد با خانواده بابایی بریم بیرون و ناهار به عهده ما باشد روز قبلش با بابایی رفتیم خرید و منم تدارک همه چیز را گرفتم و حسابی تو کلافم کرده بودی چون من حسابی کار داشتم وتو همش گریه می کردی و باید بغلت می کردم بالاخره صبح سیزده پاشدیم و وسایل و جمع و جور کردیم و راهی شدیم هوا خیلی سرد بود و تو خیلی اذیت شدی تا اینکه بابایی با کمک دیگران ناهار را درست کردن و یه سفره خوشگلی انداختیم وعصر راهی خانه شدیم در راه برگشت باران حسابی امد و تو که خیلی خسته شده بودی خوابت برد وتا رسیدیم خواب بودی الهی مامان قربونت بره انشالله زودتر دندونت هم بیاد بیرون که اینقدر اذیت نشی بوسسسسسسسماچقلب

(راستی مامانی یادم رفت بگم کلی هم عیدی گیرت آمد که دست همه درد نکنه)

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)