دومین واکسن گل پسر
جهار ماهه که شدی باید می رفتیم و دومین واکسنت را می زدیم از چند روز قبلش خیلی ناراحتت بودم که دوباره قراره اذیت بشی اما دیگه چاره ای نبود روز 1392/04/01 بردیمت پایگاه توحید اول قد و وزنت کردند و گفتن خدا را شکر همه چیز بخوبی پیش می رود بعد نوبت واکسن رسید که الهی مامانی برات بمیره همین که بهت تزریق کردن از حال رفتی و حسابی اشک ریختی بالاخره رفتیم خانه مادرجون و عزیز اما اصلا حال نداشتی و همش گریه می کردی دلم برات خیلی می سوخت اما نمی تونستم کاری برات انجام بدم جز اینکه بغلت کنم تا چند روز تب داشتی و درد پا بودی اما خدا را شکر الان بهتر شدی الهی مامان قربونت بشه بوسسسسس
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی