تولد بابایی
آنکه قصدخوشبختی دارددررامی کوبدوفقط آنکه عشق میورزددر رابازخواهددید. همسفر زندگیم وجود نازنین تو بهانه زیستن است. تو زیباترین حضور عاشقانه در زندگی من هستی. عاشقانه و بی نهایت دوستت دارم بیش از آنچه تصور کنی. همسر خوبم به ذهنم سپرده ام که غیر از تو به کسی فکر نکنم. در روز تولدت هدیه ام برای تو قلبی است که تا ابد می تپد. مهربانم وجود تو مرا به الماس ستارگان یاری نیست این را به آسمان بگو. شادمانه اول فروردین ماه رسید روز میلادت با این نشانه دوست میدارم ببوسم دستهایت را عاشقانه. (( تقدیم به همسر و پدر مهربا...
نویسنده :
مامان زهرا
14:18
نزدیک شدن به سال 93
سلام خوشگل مامان کم کم داره سال 92 تموم میشه و به سال 93 نزدیک میشیم سال 92 یا فراز و شیب هایی که داشت اما بهترین سال تو عمرم بود چون شما عسل طلا به این دنیا پا گذاشتی و خیلی خوشحالم که موقع سال تحویل امسال شما مخمل هم سرسفره هفت سین هستی انشالله سال جدید برای همه سال خوبی باشه مخصوصا تو عسلم بوسسسسسس ...
نویسنده :
مامان زهرا
17:07
چهارشنبه سوری
لذت بخش ترین احساس دنیا
خدای خوبم ازت ممنونم که بهم اجازه دادی شیرین ترین احساس دنیا را بچشم و به لطف تو و یمن حضور هدیه آسمانی ات من مادر نامیده شوم. در آغوش کشیدن متین شیرین ترین احساسیه که در تمام زندگیم تجربه کردم وقتی داره می خنده - شیطنت میکنه تماشاش می کنم و دلم می خواد این لحظه ها هیچ وقت تموم نشه. خدایا به خاطر همه احساساتی که قابل توصیف نیست ازت ممنونم. ...
نویسنده :
مامان زهرا
23:40
اولین پیک نیک گل پسر
سلام خوشگل مامان دیروز من و بابایی تصمیم گرفتیم برای اولین دفعه ببریمت پیک نیک تا حال و هوایی عوض کنیم صبح پاشدیم و وسایلمون را جمع کردیم و تو را حاضر کردم و حدود ساعت 9 راهی پارک کوهستان شدیم چند ساعتی اونجا بودیم آقا متین مامان ماشاالله خیلی پسر خوبی بودی و خیلی بهمون خوش گذشت و بعدم به مناسبت روز درختکاری سه تایی رفتیم یه درخت خوشگل خریدیم و بابایی زحمت کشید و اومد اونا در خانه کاشت انشاالله مخمل مامان همیشه سالم باشی خیلی دوست دارم بوسس ...
نویسنده :
مامان زهرا
10:24
دومین واکسن گل پسر
جهار ماهه که شدی باید می رفتیم و دومین واکسنت را می زدیم از چند روز قبلش خیلی ناراحتت بودم که دوباره قراره اذیت بشی اما دیگه چاره ای نبود روز 1392/04/01 بردیمت پایگاه توحید اول قد و وزنت کردند و گفتن خدا را شکر همه چیز بخوبی پیش می رود بعد نوبت واکسن رسید که الهی مامانی برات بمیره همین که بهت تزریق کردن از حال رفتی و حسابی اشک ریختی بالاخره رفتیم خانه مادرجون و عزیز اما اصلا حال نداشتی و همش گریه می کردی دلم برات خیلی می سوخت اما نمی تونستم کاری برات انجام بدم جز اینکه بغلت کنم تا چند روز تب داشتی و درد پا بودی اما خدا را شکر الان بهتر شدی الهی مامان قربونت بشه بوسسسسس &nbs...
نویسنده :
مامان زهرا
23:41
گاه شمار زندگی (4 ماهگی)
ولنتاین
سلام خوشگل مامان اولین ولنتاینت بر تو و بابا مصطفی مبارک . ...
نویسنده :
مامان زهرا
22:57